♫ بهشت آوا ♪



 آبان 94 - غمکده
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی


بشنود دوستش از نامزدش دل برده


مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی


که به پرونده جرم پسرش برخورده


خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ


بین دعوای پدرمادرِ خود گم شده است


خسته مثل زن راضی شده به مهرِ طلاق


که پر از چشمِ بد و تهمتِ مردم شده است


خسته مثل پدری که پسر معتادش


غرق در درد خماری شده فریاد زده


مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس


پسرش ، پیشِ زنش ، بر سرِ او داده زده ...  


خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم


دکترش گفته به دردِ سرطان مشکوک است


مثلِ مردی که قسم خورده خیانت نکند


زنش اما به قسم خوردنِ آن مشکوک است


خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه


که کسی غیر پرستار سراغش نرود


خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که


عـــــید باشد ... نوه اش سمت اتاقش نرود !


خسته ام ! کاش کسی حال مرا می فهمید ...


غیر از این بغض که در راهِ گلو سد شده است


شدم ام مثل مریضی که پس از قطع امید


در پی معجزه ای ... راهی مشهد شده است ...

m






تاریخ : دوشنبه 94/8/18 | 10:46 عصر | نویسنده : آرام | نظرات ()

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست

می نشینی رو به رویم خستگی در می کنی

چای می ریزم برایت ، توی فنجانی که نیست

باز می خندی وَ می پرسی که : حالت بهتر است ؟

باز می خندم که : " خـــــیلی " ... گرچه ... می دانی که نیست !

شعر می خوانم برایت واژه ها گل می کنند

یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی

دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست ؟

وقتِ رفتن می شود با بغض می گویم : نرو ...

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود

باز تنها می شوم با یاد مهمانی که نیست

.

.

.

رفته ای و بعدِ تو این کار هر روز من است

باور اینکه نباشی ... کار آسانی که نیست

m






تاریخ : جمعه 94/8/15 | 4:19 عصر | نویسنده : آرام | نظرات ()

هر آنچه پای درختانم آب می گیرم

فسرده برگی و زردی ، جواب می گیرم

 

من از قبیله ی دلدادگان ِ بی خوابم

که دست دلبر خود را به خواب می گیرم

 

امید من به وصالت ، امید آن مردی است

که گفت ماهی ِ سرخ از سراب می گیرم

 

چنان وجود مرا رنجه کرده این دوری

که در کنار تو هم اضطراب می گیرم

 

ولو به ثانیه ای سهم دست هایم باش

به قدر این که ببینم حباب می گیرم

m





تاریخ : سه شنبه 94/8/12 | 5:44 عصر | نویسنده : آرام | نظرات ()

برای شادی روحم کمی غزل لطفا

دلم پر از غم و درد است، راه حل لطفا

 


 

همیشه کام مرا تلخ می کند دنیا 

 

به قدر تلخی دنیای تان، عسل لطفا ! 

 


 

مرا به حال خودم ول کنید آدم ها

 

فقط برای کمی گریه لا اقل، لطفا

 


 

کسی میان شما عشق را نمی فهمد

 

ادا،دروغ بس است این همه دغل لطفا 

 


 

کجاست کوهکنی تا نشان دهد اصلا

 

به حرف نیست که عاشق شدن،عمل لطفا 

 


 

"به زور آمده بودم، به اختیار مرا"

 

ببر به آخر دنیا از این محل لطفا

 


 

نمانده راه زیادی، کنار قبرستان

 

پیاده میشوم آقا... همین بغل لطفا

m






تاریخ : سه شنبه 94/8/12 | 3:9 عصر | نویسنده : آرام | نظرات ()

گفتم عجب...سهم مرا غم نوشته اند
آری... عیــــــار بخت مرا کم نوشته اند

 


زنجـــــیر می شود به زمستان بهار تو،
این جمله را به دفــــتر فالم نوشته اند

 


دیوار و غصه و شب و بن بست و گریه را
در سرنوشت خاکـــــی آدم نوشـــته اند

 


باران, پشت شیشه و گلدان, تشنه...آه
شب را به درد پنجره مرهـــــم نوشته اند

 


یک مشت آرزو و کمـــــــــی حسرت زیاد
در کوله بار فاصــــله درهـــــم نوشته اند

 


سهم کــــــــویر به جز خار وخاک نیست
در کوچه باغ حادثه مریم  نوشته اند...

m






تاریخ : شنبه 94/8/9 | 7:11 عصر | نویسنده : آرام | نظرات ()

خود راشبی درآینه دیدم، دلم گرفت

از فکر این که قد نکشیدم، دلم گرفت

 

از فکر این که بال و پری داشتم ولی

بالا تر از خودم نپریدم، دلم گرفت


از اینکه با تمام پس انداز عمر خود

حتی ستاره ای نخریدم، دلم گرفت

 

کم کم به سطح آینه ام برف می نشست

دستی بر آن سپید کشیدم، دلم گرفت


دنبال کودکی که آن سوی برف بود

رفتم ولی به او نرسیدم، دلم گرفت


نقاشی ام تمام شد؛ زنگ خانه خورد

من هیچ خانه ای نکشیدم، دلم گرفت


شاعر کنار جوی گذر عمر دید و من

خود را شبی در آینه دیدم، دلم گرفت

m






تاریخ : شنبه 94/8/9 | 3:12 عصر | نویسنده : آرام | نظرات ()

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net کلیک کنید

وقتی نداری طعمه تا آهو بگیری

باید فقط با یاد چشمش خو بگیری

 

سخت است جای آن کسی که دوست داری

در خلوت خود در بغل "زانو" بگیری

 

از حسرتش کارت به جایی می کشد تا

قانع شوی از او دو تار مو بگیری...

 

وقتی که دل دادی چه وصلش، چه فراقش

زشت است آنچه داده ای از او بگیری

 

از روی تو چه آرزوها در دلم بود

از بخت بد باید که از من رو بگیری!

m






تاریخ : چهارشنبه 94/8/6 | 6:38 عصر | نویسنده : آرام | نظرات ()
.:
امکانات وب


بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 44939

کد حباب و قلب

تصاویر زیباسازی

جاوا اسکریپت